-
عجب...
جمعه 14 آذرماه سال 1393 16:38
وقتی این شعر رو برات نوشتم نمی دونستم یه بار دیگه ممکنه ببینمت.... عید که آمد فکری برای آسمان تو خواهم کرد یادم باشد روزهای آخر اسفند دستمال خیسی روی ستاره هایت بکشم و گلدانی کنار ماهت بگذارم زندگی که همیشه این جور پیچ و تاب نخواهد داشت بد نیست گاهی هم دستی به موهایت بکشی بایستی کنار پنجره و با درخت و باغچه صحبت کنی...
-
ای روزگاااااااااااااااااااار
جمعه 14 آذرماه سال 1393 16:30
خیلی وقته اینجا ننوشتم... حرف که زیاد بوده...اما حوصله نداشتم بنویسم... وای دوباره این پاییز... کاش فصل عاشقیم بود.... نمی دونم چرا .... هرچی خواستم نشد... کاش.... کاش... کاش همینطور که دیشب توی خوابم اومدی....کاش .....
-
بهار
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 19:42
حس نو شدن دارم... هنوز هم با تو هستم...
-
بهار
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 13:09
داره بهار میاد اما من هیچ حسی ندارم امسال ...
-
....
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 12:56
دیگه خسته شدم از این کم بودن هاش... از این که هر موقع دلم می خواد نیست... از این که بودنش فقط حسرتم رو بیشتر می کنه... دیگه گفتم نمی تونم...
-
شاید
سهشنبه 17 دیماه سال 1392 15:08
هنوزم با تو هستم اما خوب نیستم... شاید دلم برای خودم تنگ شده !
-
....
یکشنبه 8 دیماه سال 1392 17:11
دلم می خواد مثل هفده هیجده ساله ها عاشقی کنم !!!
-
غم...
جمعه 6 دیماه سال 1392 19:28
چرا هیچ کس برای با من بودن خواهش نکرد؟ التماس نکرد؟ به آب و آتش نزد ؟ مگر من چه کم داشتم ؟ و این همه مهربانی ام را کجا بگذارم؟
-
امروز....
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 00:30
امروز هوا خیلی خوب بود رفتم بیرون قدم زدن و خرید کردن... اما... واقعا دلم خواست که یه همراه داشتم... یه مرد... یه مرد واقعی و مهربون... اما...
-
تردید
شنبه 16 آذرماه سال 1392 11:41
دیگه گفتم تموم ! خسته شدم از این رابطه ! چی داشته برام جز یه غصه ی جدید یه غم دیگه... اون موقع هایی که باید باشه نیست ! دیگه حسی هم بهش ندارم ! نمی خوام دیگه بسه برام دریغ از یه ذره آرامش.... چه دنیایی شده... واسه من.... می خوام تنها باشم ! یعنی اونی که باید باشه نیست.... کدوم گوریه اون نیمه گمشده من آیاااااااااا؟؟؟
-
تصور کن !
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 16:12
که مثلا یه روزی مثل امروز که اشکام دارن سرازیر میشن... تو زنگ بزنی بگی پاشو بریم بیرون ...هرجا تو بگی... منم زودی اشکام رو پاک کنم و آماده بشم... با کلی ذوق دیدنت... که بیای دنبالم و بریم یه جای خیلی قشنگ...یه جاده پاییزی... یه آهنگ ... و گرمای دستات که محکم دستامو فشار می دی که میگی غصه نخور عزیزم....همه چی حل میشه...
-
....
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 15:38
از چی بگم؟ از روزای باارزشی که دارم حرومشون می کنم از این حس های مزخرف...بغض هام... از اینکه زمان داره میگذره و من هنوز اندر خم یه کوچم... از این زندگی من که همه چی توش گره خورده... از اشکام که دارن سرازیر میشن.... از کی بگم؟ از اونی که باهاش هستم و نیستم! از این زمونه ی بد.... نمی دونم گیجم کلا.... کاش یه کم آرامش...
-
...
شنبه 27 مهرماه سال 1392 23:05
هنوزم با منی اما ... دلم تنگه برای تو....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 مهرماه سال 1392 23:28
اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره....
-
....
سهشنبه 9 مهرماه سال 1392 11:18
پر از بغضم... فکر می کنم اون منو نمی خواد... اگه می خواست... به درک... بودن باهاش واسه من چی داشته آخه !! جز حسرت... جز بغض... خیلی داغونم خیلی... مغزم درست کار نمی کنم اما می خوام تمومش کنم...
-
کاش...
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 21:15
کاش یک نفر بیاید که وقت رفتن بماند !
-
....
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 00:57
دویدن دویدن دویدن ........ نرسیدن نرسیدن نرسیدن ...... آرزو حسرت آرزو حسرت آرزو حسرت ..... بغض بغض بغض ...... اشک اشک اشک ....... چه قصه ی تلخی ست......
-
خوشبختی
شنبه 26 مردادماه سال 1392 12:10
درسته زندگی سخته این دنیا هم جای خوبی نیست آره آرامش کمه اما توی این دنیا یه عده ای از آدما هم هستن که که یه نفر رو دارن ... یه همراه خوب و مطمئن اونی که همون طوری که هستی تو رو بخواد بی هیچ منتی ! که نخواد اونی بشی که نیستی.... که توی این مسیر سخت زندگی تنهات نذاره... جا نزنه... منتظر بهونه نباشه واسه رفتن که عاشقانه...
-
...
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 18:01
کاش می دونستی که این روزا من چه قدر به آغوشت محتاجم ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 تیرماه سال 1392 20:00
-
دنیا
جمعه 21 تیرماه سال 1392 11:48
از این دنیا بیزارم... بیشتر به خاطر این همه بی عدالتیش .... از این که همه چی برعکس شده... ارزش ها عوض شده...اینکه هر چقدر آدم بهتری باشی دنیا واست بدتره!
-
چرا ؟؟
جمعه 10 خردادماه سال 1392 18:32
یه چیزایی رو توی زندگیم هیچ وقت تجربه نکردم.... مثل همین غروب جمعه لعنتی که تنهام...دلم گرفته...بغض دارم... اینکه یه نفر نیست که باید باشه! هیچ وقت اون طور که باید " مخاطب خاص "کسی نبودم! هیچ وقت اون طور واسه کسی خواستنی نبودم.... اون طورا کسی من رو دوست نداشته که واسم بجنگه ... آخه چرا.... می دونم که من از...
-
قول
جمعه 10 خردادماه سال 1392 13:17
آخه من چرا اینطوری شدم؟ چرا اعتماد به نفس ندارم ؟ بقیه رو که می بینم تعجب می کنم از خودم ... کاش یه کم آز دیگران یاد می گرفتم... کاش... می دونم توانایی های خوبی دارم اما دریغ از یه ذره اعتماد به نفس !! کاش یه کم اعتماد به نفس داشتم..... از همین لحظه تصمیم می گیرم ...قول می دم به خودم که : اعتماد به نفس داشته باشم...
-
تردید...
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1392 15:47
-
....
جمعه 30 فروردینماه سال 1392 18:56
واقعا حس من الان همون حس مزخرفه عصرهای جمعه ست ... دلم آرامش می خواد... یه عشق واقعی می خواد! یه لبخند ... یه آغوش مهربون... واقعا خستم... بغض دارمُ اشک هام دارن سرازیر میشن... واقعا نمی دونم من چیزای بدی نمی خوام که! پس چرا نمیشه؟ یعنی توی دنیای به این بزرگی...یه نفر پیدا نمیشه که همونی باشه که من دنبالشم! من می دونم...
-
زلزله ...
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1392 19:52
-
این روزها...
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 13:09
این روزها قلبم تندتر می تپد نمیدانم چرا شاید چون قلبی برایم نمی تپد...
-
بهار
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 23:55
میگن بهار اومده... یه سال نو.... من امسال می خوام متفاوت باشم می خوام با تمام وجود بجنگم به خاطر خودم و برای تمام چیزهای ساده ای که باید داشتم و الان ندارم! برای شوقی... برای آرامشی... برای لبخندی... یا شاید برای عشقی... برای تمام نداشته هایم ! دلم می خواد برای همیشه از این مملکت برم... شاید آرزوهام براورده بشن! اگه...
-
بهار
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 01:16
عید که آمد فکری برای آسمان تو خواهم کرد یادم باشد روزهای آخر اسفند دستمال خیسی روی ستاره هایت بکشم و گلدانی کنار ماهت بگذارم زندگی که همیشه این جور پیچ و تاب نخواهد داشت بد نیست گاهی هم دستی به موهایت بکشی بایستی کنار پنجره و با درخت و باغچه صحبت کنی پنهان نمی کنم که پیش از این سطرها دوستت دارم را می خواستم بنویسم...
-
به انتظار فصل تو ...
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 01:07
به انتظار فصل تو تمام فصل ها گذشت چه یأس بی نهایتی ندیم من بود فصل بد خاکستری تسلیم و بی صدا گذشت چه قلب بی سخاوتی حریم من بود