واقعا حس من الان همون حس مزخرفه عصرهای جمعه ست ...
دلم آرامش می خواد...
یه عشق واقعی می خواد!
یه لبخند ... یه آغوش مهربون...
واقعا خستم...
بغض دارمُ اشک هام دارن سرازیر میشن...
واقعا نمی دونم من چیزای بدی نمی خوام که! پس چرا نمیشه؟
یعنی توی دنیای به این بزرگی...یه نفر پیدا نمیشه که همونی باشه که من دنبالشم!
من می دونم حرمت عشق رو نمی شکنم...
جمعه عجیبی بود
فکرکنمک بغضامون زیادی شبیه همن
اما امیدوارم شما به این نتیجه نرسید که پیدانخواعد شد
چون حس این روزای من اینه
راستش گاهی فکر می کنم پیدا نمیشه!
اما میگم باید امیدوار باشم!
سعی می کنم به اهداف دیگه ای که توی زندگی دارم فک کنم...
به قول یه شاعری که رابطه خوبی ام باهاش ندارم
"کسی می آید...کسی که مثل هیچ کس نیست..."