از چی بگم؟
از روزای باارزشی که دارم حرومشون می کنم
از این حس های مزخرف...بغض هام...
از اینکه زمان داره میگذره و من هنوز اندر خم یه کوچم...
از این زندگی من که همه چی توش گره خورده...
از اشکام که دارن سرازیر میشن....
از کی بگم؟
از اونی که باهاش هستم و نیستم!
از این زمونه ی بد....
نمی دونم گیجم کلا....
کاش یه کم آرامش داشتم
از این کلافگی داغون شدم....
+ می نویسم که این روزام...این حالم یادم نره...