تصور کن !

 

که مثلا یه روزی مثل امروز که اشکام دارن سرازیر میشن... 

 

تو زنگ بزنی بگی پاشو بریم بیرون ...هرجا تو بگی... 

 

منم زودی اشکام رو پاک کنم و  آماده بشم... 

  

با کلی ذوق دیدنت... 

 

که بیای دنبالم و بریم یه جای خیلی قشنگ...یه جاده پاییزی... 

 

یه آهنگ ... 

 

و گرمای دستات که محکم دستامو فشار می دی 

 

که میگی غصه نخور عزیزم....همه چی حل میشه 

 

اون اشکایی که پاک می کنی... 

 

و اون حس آرامش دوست داشتنی ... 

 

و یه بوسه ی عمیق...  

 

 یه لبخند و........

 

+ چه چیزای ساده ای شدن آرزووو 

 

آخه این چه زندگیه!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد